حرامش باد..

جای خالی ات را…

با فرض پُر کرده ام…

…..

حرامش باد  آنکه پُر کرد جای مرا..

من..

هیچ قــــطاری از این اتــــاق نمی گذرد

من اینجــــا نشسته ام

و با همین سیـــــ ـگار

قــــطار می آفرینم

نمی شنـــوی …!؟

سرم دارد سوتــــــ ــ ـ می کشد …

دلم...

یادم باشد بگویمت…

دیگر از آن لبخندهآ

آن هم ناگهآنی ،

نثآر چشمهآی…

بیقرآرم نکنی،،،

دلـــــــــــــــــــم

طاقت این همه عآشقی را ندارد…

یادش بخیر

 اون روزا یادش به خیر،چه روزای قشنگی بود

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم  اکنون که بزرگ شدیم چه دلتنگیم

 کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش


را از نگاهش می توان خواند


کاش برای حرف زدن


نیازی به صحبت کردن نداشتیم


کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود


کاش قلبها در چهره بود


اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد


و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم


سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست


سکوتی را که یک نفر بفهمد


بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد


سکوتی که سرشار از ناگفته هاست


ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد


دنیا را ببین
...

بچه بودیم از آسمان باران می آمد


بزرگ شده ایم از چشمهایمان اشک می آید
!

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن


بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه


بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم


بزرگ شدیم تو خلوت اشک می ریزیم


بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست


بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه


بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم


بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی


بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم


بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن


بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که


اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه


کاش هنوزم همه رو


به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم


بچه که بودیم اگه با کسی


دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت


بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم


بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم


بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه


بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود


بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه


بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود


بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم


بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم


بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی


بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند


بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم
... هیچ کس نمی فهمد

بچه بودیم دوستیامون تا نداشت


بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره


بچه که بودیم بچه بودیم


بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ، دیگه همون بچه هم نیستیم


شاید به روی خودمون نیاریم


ولی همیشه ذهنمون پر از این آرزوست که
:

ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم

208[1].gif

del ava_53.jpg

 

 

عاشقت گشتم گفتی که من دیوانه ام

 

عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای

 del ava_58.jpg

|


 
 
    nightmelody-com-0991[1].jpg
 
 

 del ava_7.jpg
 
 
 

 
 
25gyvq9[1].jpg
 

     4966173-md.jpg


 

 

z (416) (1).gif

اسمان ان شب کمی اشفته بود     ماه غمگین بود و گویا خفته بود

سایه بود و خالی از مهتاب شب     من اسیر غم در ان گرداب شب

دل ز نوش غم چو مستان گشته بود    بغض من بشکست ان شب ناگهان

از صدای ساز بی وقت شبان

150030gattx4hqk7.gif

راز من بر هر کسی شد اشکار    ان شب از بس بود این دل بی قرار

باز لیلی راه را گم کرده بود     بهر هر مجنون تبسم کرده بود

باز باید عاشقی بی می شوم       باز یک بازیجه دست نی شوم

سینه ام را وقف سوز نی کنم        بهر این دل ناله و هی هی کنم

بخت بد دگر برایم رو شده     پشت هم غم ها که تو در تو شده

 

 

2q3vh4h[1].gif

  عشق با او برگ پایانی نداشت   خشک چشمم زره بارانی نداشت

این خراب اباد دل اباد بود    کوه ویران  برد با فرهاد بود

عشق بر هر کس سرایت کرده است    از جدایی ها روایت کرده است

حاصلش تنها فقط رسوا شدن   نا گهانی غرق در غم ها شدن

من ندانستم دو چشمم کور بود   خواب و رویایی سراسر شور بود

 

ke6%20%2810%29[1].gif

در خیالی خام همچون حور بود    اشنایم بود و لیکن دور بود

صورتم بهرش پر از چین گشته است    یارم از کدامین گشته است

با خیالش صبح را شب میکنم    شب به شب از دوریش تب میکنم

تب به من حال رهایی می دهد     نوشداروی جدایی می دهد

رقص اشک  واه بر چشم ترم      رقص شبنم های تب بر پیکرم

 

c7uyv3vujjl90380il[1].gif

از جدایی پاکوبی می کنند     بهر این دل کار خوبی می کنند

سوز دل از اتشش فریاد شد   سر نوشتم بدتر از فرهاد شد

باتوام فرهاد شیرینت چه شد      ارزوی پاک دیدنت چه شد

باز کوه بیستون در انتظار   مرگ شیرین حیله دشمن تبار

هان ای مجنون چرا اینگونه ای    بر خیزید از خواب گران

 

golchin (92).gif

باز مستی سردهید ای عاشقان     در خیالم با که میگویم سخن

ای دل مجنون چه می خواهی زمن

لیلی و مجنون فقط افسانه بود      اه مجنون این دل دیوانه بود

بعداز این بر او نیم عاشقتبار     نیست با این بیستون ها هیچ کار

کاش میدانستم این را بیشتر       هر که عشقش بیش دردش بیشتر

 

2s1sne1.gif

 

ke6%20%2816%29[1].gif

 

من قصه ی خزانم من رنگ زردزردم

 

من طرح یک سقوطم من رونوشت دردم

 

دنیا جهنم است ومن غرق رنج وغصه

 

با خاطرات زشتتم همیشه در نبردم

 

پاهای خسته دارم قلبی شکسته دارم

 

یخ بسته قلبم اری من سرد سرد سردم

 

راهی به خود ندارم درگیر غصه هستم

 

بخت سیاهم این است بیراهه در نوردم

 

عادت به قلب تنها با هستی ام سرشته

 

من نقش یک شکستن من مرد قصه گردم

 

 13197012041[1].jpg

همیشه خواستن توانستن نیست

گاهی داغ بزرگی است

که برای همیشه بر دلت می ماند

سالهارفت وهنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

عاشقانه

         

 

 

                 صادقانه

 

                  

                                       خالصانه     

 

                                              می گویم

                        

 

                               دوستت دارم بهترینم

به سوی تو

به سوی تو٬به شوق روی تو٬به طرف کوی تو

 

سپیده دم آیم                  مگر تو را جویم

                       

                   بگو کجایی؟

 

نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم

 

ببین چه بی پروا ره تو می پویم

 

                       بگو کجایی؟

 

کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم

 

به غیر نامت کی نام دگر ببرم

 

اگر تورا جویم حدیث دل گویم

 

                       بگو کجایی؟

 

به دست تو دادم دل پریشانم 

                

            دگر چه خواهی؟

 

یک دم از خیال من نمی روی ای غزال من

     

دگر چه پرسی ز حال من؟

 

تا هستم من اسیر کوی تو ام٬به آرزوی تو ام 

 

اگر تورا جویم حدیث دل گویم

                      

                 بگو کجایی؟

 

به دست تو دادم دل پریشانم 

                

          دگر چه خواهی؟