یادت باشد

یادت باشددلت که شکست,سرت را بگیری بالا
تلافی نکن,فریاد نزن,شرمگین نباش
دل شکسته گوشه هایش تیز است
مبادا دل و دست آدمی که روزی
دلدارت بود زخمی کنی به کین
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود
صبور باش و ساکت...
میوه ممنوعه..
شراب خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
آغوش خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
بوسه خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
نگاه خواستم…
گفت: “ ممنوع است ”
نفس خواستم…
گفت : ” ممنوع است “
… حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،
با یک بطری پر از گلاب ،
آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد
با هر چه بوسه ،
سنگ سرد مزارم را
و …
چه ناسزاوار
عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ،
نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ،
به آرامی اشک می ریزد …
تمام تمنای من اما
سر برآوردن از این گور است
تا بگویم هنوز بیدارم…
سر از این عشق بر نمی دارم …

آتش شهوت
پدر آن شب اگر خوش خلوتی پيدا نمی کردی
توای مادر
اگر شوخ چشمی ها نمی کردی
توهم ای آتش شهوت
شرر برپا نمی کردی...
کنون من هم به دنيا بی نشان بودم
پدر
آن شب خيانت کرده ای
شايد نمی دانی
به دنيايم هدايت کرده ای شايد نمی دانی
از اين بابت جنايت کرده ای
شايد نمی دانی

سخت ترین کار دنیا
بی محلی کردن
به کسی است
که با تمام وجود
دوستت دارد
